شیوا/شیما

متن مرتبط با «نیست نشان ِ زندگی تا نرسد نشان ِ تو» در سایت شیوا/شیما نوشته شده است

ترانه "کوچه باغ راز" از استاد قدمعلی سرامی...

  • چشای تو نور کوچه باغ رازِ چشای من ظلمت شبِ نیازِبا همدیگه راز و نیازی داشتیم حکایت دور و درازی داشتیمبا همدیگه راز و نیازی داشتیم حکایت دور و درازی داشتیماما پس از اون آشنایی آن همدلی آن همزبانی از گرد راه اومد جداییرفتی و چشم به راهم گذاشتی تو این قفس تنهام گذاشتی حالا نمیدونم کجاییکاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی میداد کاشکی چشامون باز تو چشم هم میفتادامروز اگه تاریکو خاموشو سیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماههامروز اگه تاریکو خاموشو سیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماههاما پس از اون آشنایی آن همدلی آن همزبانی از گرد راه اومد جداییرفتی و چشم به راهم گذاشتی تو این قفس تنهام گذاشتی حالا نمیدونم کجاییکاشکی یکی بود ما رو با هم آشتی میداد کاشکی چشامون باز تو چشم هم میفتادامروز اگه تاریکو خاموشو سیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماههامروز اگه تاریکو خاموشو سیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه   نوشته شده توسط شاکی در دوشنبه هفتم فروردین ۱۴۰۲ ساعت 8:52 موضوع | لینک ثابت بخوانید, ...ادامه مطلب

  • پیام تسلیت استادنصرت ا... معین برای درگذشت محمدرضا شجریان...

  • "ری نامه": معین در پیام تسلیت ش برای درگذشت محمدرضا شجریان نوشت:با درگذشت استاد به حق آواز ایران استاد محمدرضا شجریان قلبم در سینه به درد آمد. افسوس که جامعه هنری و ملت ایران چنین مرد بزرگی را ا, ...ادامه مطلب

  • داستان عمید نیشابور...

  •  عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و هفتم گفت آن دیوانه بس بی برگ بودزیستن بر وی بتر از مرگ بوددر شکم نان برجگر آبی نداشتدر همه عالم خور و خوابی نداشتاز قضا یک روز بس خوار و خجلسوی نیشابور میشد تنگدلدید از, ...ادامه مطلب

  • تصاویر زیبای پاییزی از طبیعت روستای ازان شهرمیمه استان اصفهان....

  • روستای, ازان، شهری که در حاشیه ی کوهستان و کویر قرار گرفته است ، آرامش کویر و صلابت کوهستان را تداعی می کند..., ...ادامه مطلب

  • بوی گندم مال من، هرچی که دارم مال تو...

  • بوی گندم مال من، هرچی که دارم مال تویه وجب خاک مال من، هرچی می‌کارم مال تواهل طاعونی این قبیله ی مشرقی‌امتویی این مسافر شیشه‌ای شهر فرنگپوستم از جنس شبه، پوست تو از مخمل سرخرختم از تاوله، تن‌پوش تو از, ...ادامه مطلب

  • تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ...آیه26آل عمران

  •   قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ,, تَشَاءُ, وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَ تُعِزُّ, مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ, مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَد, ...ادامه مطلب

  • أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ...آیه 36سوره زمر...

  • آيه 36 و 37 سوره, زمر  أَلَیْسَ, اللَّهُ, بِکَافٍ, عَبْدَهُ, وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَیْسَ الل, ...ادامه مطلب

  • امشب شب مهتابه....علی اکبرخان شیدا...

  • وبلاگ امشب کلمه به بر ، من از تو آن مایه ی نازیارب تو کلید ،  صبح رو در چاه اندازای روشنی صبح به مشرق برگردای ظلمت شب با من غمدیده بساز وبلاگ امشب کلمه شب مهتابه حبیبم رو می خوامحبیبم اگر خواب طبیبم رو می خوامگوئید فلانی آم, ...ادامه مطلب

  • کدخدا گفته که این دهکده، عاشقکده نیست...

  • مرز زیبایی اگر آن سوی دنیا برودچشم باید به همان سو به تماشا بروددیده از دور دو دریای مجاور باهمچشم من می شکند پنجره را تا برودبارها سنگ به پیشانی شوقش خوردهرود اگر خواسته از درّه به دریا برودسرنگون گش, ...ادامه مطلب

  • داستان بخت بیدار...

  • روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میكرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: "ای مرد كجا می روی؟"روزی روزگاری نه در زمان های دور، در همین حوالی مردی زندگی می كرد كه همیشه از زندگی خود گله مند بود و ادعا میكرد "بخت با من یار نیست" و تا وقتی بخت من خواب است زندگی من بهبود نمی یابد. پیر خردمندی وی را پند داد تا برای بیدار كردن بخت خود به فلان كشور نزد جادوگری توانا برود.او رفت و رفت تا در جنگلی سرسبز به گرگی رسید. گرگ پرسید: "ای مرد كجا می روی؟"مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"گرگ گفت : "میشود از او بپرسی كه چرا من هر روز گرفتار سر دردهای وحشتناك می شوم؟"مرد قبول كرد و به راه خود ادامه داد.او رفت و رفت تا به مزرعه ای وسیع رسید كه دهقانانی بسیار در آن سخت كار می كردند.یكی از كشاورزها جلو آمد و گفت : "ای مرد كجا می روی ؟"مرد جواب داد: "می روم نزد جادوگر تا برایم بختم را بیدار كند، زیرا او جادوگری بس تواناست!"كشاورز گفت : "می شود از او بپرسی كه چرا پدرم وصیت كرده است من این زمین را از , ...ادامه مطلب

  • یک نفس آرزوی تو ...

  • ...:م.ممستی هر نگاه تو، به ز شراب و جام می کی ز سرم برون شود، یک نفس آرزوی تو ... نوشته شده توسط شاکی در سه شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۶ ساعت 13:56 موضوع | لینک ثابت , ...ادامه مطلب

  • نگاهی به مشکلات پشت سرتان کنید...

  • هر زمان فکر کردیدمشکلتان آنقدر بزرگ استکه حتما شما را خواهد کشتسر برگردانید و نگاهی به مشکلات پشت سرتان کنیدتمام مشکلاتی که از سر گذرانده ایدهیچ یک از آنها، شما را نکشتاما تک تک آنها، باعث شدندامروز یک آدم قوی تری باشیدپس نترسیدیا پیروزید، یا قوی ترحالا با این طرز تفکرمیتوان گفت پیروز نخواهید شد؟   , ...ادامه مطلب

  • تو از كدوم قصه ای...

  • تو از كدوم قصه ای كه خواستنت عادته . . .  نبودنت فاجعه . . .  بودنت امنیته . . .  تو از كدوم سرزمین تو از كدوم هوایی كه از قبیله ی من یه آسمون جدایی؟! , ...ادامه مطلب

  • زندگی، واقعا غم انگیز است...

  • حیف! با این‌که دوستت دارم سهمِ دستانم از تو پرهیز است   قسمت‌ام نیستی و این یعنی: زندگی، واقعا غم انگیز است...     "امید صباغ نو", ...ادامه مطلب

  • استانیسلاوسکی کیست؟

  •    کنستانتین سرگیویچ آلکسیو(Konstantin. Sergejewitsch. Alexjew) که بعد با تخلص ک. س. استانیسلاوسکی S. Stanistawskij مشهور شد، در خانواده‌ای هنر دوست در سال 1863 به دنیا آمد. در منزل پدر و مادر استانیسلاوسکی چنان که رسم آن زمان بود مجالسی بر پا می‌گردید و تئاتر بازی می‌شد. کنستانتین سرگیویچ جوان در گروه الکسیو Alexiew که در سال 1877 تأسیس یافته بود فعالیت خود را آغاز و نقاشی‌های عمده‌ای را به عهده ,استانیسلاوسکی,کیست؟ ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها