حكایت بخشش و شكرگزاری...

ساخت وبلاگ

امام رضا (ع) در مدینه یک باغ انگوری داشتند.شخصی نزد حضرت آمد و گفت که منفقیر هستم و می خواهم ازدواج کنم.امام (ع) یک حبه ی انگور به او دادند واو نگاه تحقیرآمیزی به آن انگور کرد، شکرگزاری نکرد و گفت که این به چه دردمن می خورد؟ من می خواهم بدهی هایم را بدهم. او روحیه ی ناشکری داشت. حضرت او را رد کردند.نفر بعدی آمد و حضرت یک حبه ی انگور به او دادند و اوشکرگزاری کرد و بعد امام خوشه ی انگور را به او دادند و او به شکرگزاری اشادامه داد، امام ظرف انگور را به او داد و او همچنان به شکرگزاری اش ادامه می داد و حتی می گفت که من این حبه های انگور را نمی خورم و آن را درظرف آبی می اندازم و آب را تبرک می کنم و به دیگران می دهم.این تفاوتروحیه شکرگزار کننده ی نعمت و کفران کننده ی نعمت است.برای حضرت قلم و کاغذآوردند و حضرت درختی که آن انگور از آن چیده شده بود را به اسم آن فرد کردند. او همچنان به شکرگزاری ادامه می داد و حضرت تمام باغ انگور را بهنام او نوشتند و او همچنان شکر خدا را می کرد و حضرت نهر آب را هم به اسماو نوشتند و با سند به او دادند. در آخر به جای ادامه ی شکرگزاری، او از آقاتشکر کرد و اجازه گرفت که برود و خویشاوندانش را از رأفت آقا آگاه کند.وقتی او رفت، امام فرمود: اگر به شکرگزاری پروردگارش ادامه می داد ما هم به جود خودمان ادامه می دادیم.آن جوان گفت که او هیچی نخواست و شما همه چیزبه او دادید ولی من همه چیز خواستم و شما به من یک حبه ی انگور دادید.امام فرمود: اخلاق ما اهل بیت اخلاق رحمانی است و مگر نشنیده ای که خدا میفرماید :شکر نعمت، نعمت تو را زیاد می کند و کفران نعمت تو را دچار عذابشدید می کند. برو ادب شکرگزاری پیدا کن.

 

نوشته شده توسط شاکی در سه شنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۷ ساعت 10:36 موضوع |لینک ثابت

شیوا/شیما...
ما را در سایت شیوا/شیما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shivashimao بازدید : 128 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1397 ساعت: 12:30