خارکش پیری با دلق درشت
پشتهای خار همی برد به پشت
هر قدم دانهٔ شکری میکاشت
کای فرازندهٔ این چرخ بلند!
گفت کای پیر خرف گشته، خموش!
خار بر پشت، زنی زین سان گام
دولتت چیست، عزیزیت کدام؟
پیر گفتا که: «چه عزت زین به
که نیام بر در تو بالین نه؟
کای فلان! چاشت بده یا شامام
نان و آبی (که) خورم و آشامم
شکر گویم که مرا خوار نساخت
به خسی چون تو گرفتار نساخت
بر در شاه و گدا بنده نکرد
نوشته شده توسط شاکی در سه شنبه بیستم تیر ۱۳۹۶ ساعت 18:25 موضوع | لینک ثابت
شیوا/شیما...
ما را در سایت شیوا/شیما دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : shivashimao بازدید : 91 تاريخ : شنبه 21 مرداد 1396 ساعت: 18:46